کار، انگیزه، ﭘیشرفت

علمی، فرهنگی، هنری....

کار، انگیزه، ﭘیشرفت

علمی، فرهنگی، هنری....

شب شعر نجوای پاییز

سلام! 

بیستم آبان به اتفاق جمعی از دوستان به شب شعری دانشجویی رفتیم . 

یاد شب شعرای دانشگاه خودمون افتادم...اما با یه سری تفاوت! 

یادمه یه شب یکی از بچه های دانشکده علوم برای شروع پشت میکروفون رفت و شعرش را با این بیت شروع کرد: 

مرد تبر به دست مرا ترک می کند 

تنها بت بزرگ مرا درک میکند! 

... 

واقعا محیطی به یاد ماندنی بود ... 

دانشجوها(خودمون)همه کاره بودیم...خودمون بودیم و خودمون! بدور از هر گونه مخلفات اضافی یا استرس از امکانات و مجری و گروه موزیک و...!ساده اما بی نهایت دل نشین!  

من و دوستانم باید از مسئولین برگزاری ممنون باشیم که آن فضا های دست نیافتنی را دوباره به ما هدیه کردند. 

خدا قوت!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
عباس چهارشنبه 22 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:24 ق.ظ

کاش بقیه شعر رو هم مینوشتی
ممنون!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد