کار، انگیزه، ﭘیشرفت

علمی، فرهنگی، هنری....

کار، انگیزه، ﭘیشرفت

علمی، فرهنگی، هنری....

کرم در ایستگاه فضایی

یک کرم کامپیوتری در لپ‌تاپ یکی از فضانوردان مقیم ایستگاه فضایی بین‌المللی پیدا شده است

و ناسا اعلام کرده این بار اولی نیست که نرم‌افزارهای مزاحم بر یکی از ماموریت‌های فضایی تاثیر می‌گذارد!

این کرم که به گامیما یا تئاترف شناخته می‌شود، در جولای گذشته یافته شده و از نوع تروجان‌هایی است که رمز عبور را می‌ربایند. سخنگویان ناسا قصد دارند مردم را متقاعد کنند که این تروجان به هیچ‌یک از اطلاعات ماموریت دست نیافته، ماموریتی را مختل نکرده و موفق به انجام هیچ عمل دیگری که اسباب نگرانی ما را فراهم کند، نشده است.[ویروس به ایستگاه بین‌المللی فضایی هم رسید]

آنها تاکید می‌کنند پیش از این نیز مشابه این اتفاق رخ داده است. با این‌حال باور کردن این ادعاها کمی مشکل است. چگونه این برنامه مزاحم به نزدیکی ایستگاه فضایی بین‌المللی رسیده است؟

حتی اگر این کرم تشخیص داده شده به هیچ‌یک از اطلاعات حیاتی سیستم‌ها دست نیافته یا به ماموریتی آسیب نرسانده است، چگونه می‌توانیم دریابیم که برنامه مخرب دیگری تا‌کنون نصب نشده و سپس از سیستم‌ها بهره‌برداری نکرده تا بعد بدون گذاشتن ردی پاک شود؟

جواب این است که هیچ کس نمی‌تواند چنین اطمینانی بدهد.این مثل آن است که یک لپ‌تاپ دزدیده شده یا گمشده را بازیابیم و سپس ادعا کنیم که هیچ‌یک از داده‌ها دست نخورده است.

نمی‌توان چنین چیزی را ضمانت کرد. می‌توان از دست خوردن به اطلاعات مطمئن شد ولی هیچگاه عکسش اتفاق نمی‌افتد.

در سناریوی لپ‌تاپ ربوده شده چه کسی می‌تواند ادعا کند که سارق هارد درایو آن را باز کرده و از آن کپی تهیه نکرده است تا سپس مثل اول آن را سر جایش قرار دهد؟

در واقع ناسا می‌گوید آرامش خود را حفظ کنید، این اتفاق قبلا هم رخ داده است.
ما هیچ راهی برای دانستن اینکه آیا متجاوزان بدخواه اطلاعات حساس را کپی کرده‌اند یا به سیستم‌های حساس دسترسی یافته‌اند، نداریم.

بیایید تصور کنیم هکر‌ها هیچگاه به سیستم‌های حیاتی ایستگاه فضایی نرسیده اند، شاید آنها فقط بر لپ‌تاپ فضانورد مانده‌اند و تنها به سراغ پست‌های الکترونیک، اطلاعات شخصی و تجارب علمی فضانوردان رفته‌اند.

اگر حتی چنین باشد، یک نفوذگر نابکار همچنان می‌تواند بسیاری اطلاعات را بیابد و صدمات زیادی وارد کند. هیچ فرقی نمی‌کند که او بداند لپ‌تاپ فضانورد دارای اطلاعات حیاتی سیستم نیست.

همیشه در میان سیستم‌های ایمن و غیرایمن نشت اطلاعات حساس وجود دارد، به‌ویژه با کنترل‌هایی که به‌نظر می‌آید در محل این سناریو وجود دارد.

اگر هکر تنها به اطلاعات شخصی فضانورد دست یابد، آیا نمی‌تواند با گرو گرفتن یکی از اطلاعات محبوبش، وی را برای انجام اعمالی که در غیر این شرایط حاضر به انجامش نبود، تحت فشار بگذارد؟

نفوذگر حتی می‌تواند حساب بانکی دارنده لپ‌تاپ را خالی کند یا با ریختن پول به حسابش، زمینه مظنون شده به او را فراهم کند.

شاید او آدرس ای‌میل‌هایشان را بیابد و با ارسال ای‌میل‌های جعلی مرکز فرماندهی ناسا را با مشکلات فنی روبه‌رو کند، یا اطلاعات علمی آنها را افشا کند تا میلیارد‌ها دلار هزینه‌ای که ناسا کرده به هدر رود.

وقتی در خانه‌ای شیشه‌ای زندگی می‌کنیم، هیچ وقت نباید سنگ پرت کنیم. هیچ بشری کامل نیست و این قاعده شامل کامپیوتر هم می‌شود.

این مقاله فراتر از یک فکاهی درباره توانایی کرمی ناخوانده است که بی‌دعوت و انتظار در جایی حاضر بود که نباید می‌بود. اگر واقعا هیچ آسیبی نرسیده است تنها به این دلیل است که هکر‌ها نمی‌دانستند چه فرصت‌ها و امکاناتی در اختیار داشته‌اند.

ناسا باید اطمینان دهد که برای جلوگیری از وقوع شرایط مشابه در آینده کنترل‌های جدیدی برای ایستگاه تعبیه کرده است.

اینفو ورلد

کشور تناقض ها

من واقعا به اینکه در کشور تناقض ها زندگی میکنم ایمان آوردم!
این همه آثار باستانی ما در نقاط مختلف کشور داره خاک میخوره (یا خاک اونا رو میخوره!)(کاخ آپادانا  یا معبد زیگورات  به همراه آثا هم جوارشان...یا آبشارهاوآسیابهای سیکا  و...و .... )بعد ما داریم یه سری کارایی میکنیم که....
نمی گم کارمون فلانه ها...!
منظورم اینه که تو قافیه گیر نکنیم...

یکی از دوستان مخلص تعریف میکرد میگفت من وقتی رفتم معبد زیگورات رو دیدم گریم گرفت(!)و حسرت (و البته تاسف)میخوردم که چرا باید این طور باشه ...میگفت خودش شخصا وارد معبد شده...نه محافظی نه راهنمایی نه ...از اشیاء داخل موزه کوچک شوش(باقی مانده از سرقتهای صد ساله)که میگفت افتخار و شوری عجیب در بیان او موج میخورد...میگفت من هر وقت از موزه و ...چیزی میشنیدم یا مستندی میدیدم برایم جالب و مهم نبود ...اصلا حس نمی کردم که اینها اجداد ما بوده اند و کارهایشان اصلا برایم مهم نبود ...اما بعد از بازدید از اون موزه بسیار کوچک با آن آثار که قدمت بالای سه هزار سال را داشتند زیر و زبر شدم!به خودم افتخار کردم و البته حسرت و تاسف خوردم به حال خودم و امثال خودم...یاد موزه شهر خودمان افتادم که مردم به زور میخواستند یه موزه ای ساخته شود (و البته یک تاریخ کم اهمیت تر زنده شود)...اما مردم اینجا برایشان مهم نبوده و نیست...شاید مسئولین هم در این بی رقبتی و لاقیدی مقصر باشند

تو خویش حال من و دوستان را تصویر کن...!

تنش هسته ای

بله دوستان ما برگشتیم...

به هر حال هر رفتی یه برگشتی داره!...و بر عکس..پس  از اینکه بعضی وقتا آپ نمیشه دلخور نشید...

اگه مارو هم یاری نمی کنید ما ناراحت نمیشیم!(این به اون در!)

مثل وقتی که هسته گیاه جوونه میزنه و ...ما هم با بچه ها میخوایم یه تنشی تو اقتصاد کشور ایجاد کنیم...همه چی آمادس فقط مونده این امتحانای ارشد و این مشکل کوچیک خدمت مقدس سربازی که دست و پای چند تا از بچه های اکتیومونو گرفته...

عجب خدمتی از ما بکشند...!

نا گفته نمونه یه عده از دوستان مخلص ما رو خیلی راهنمایی میکنن که جا داره از همشون تشکر کنیم...

منتظر تنشهای برشی ء فشاری و ....تو مملکت باشید!

جامعه شناسی خودمانی(۱)

تولستوی، این بزرگ مرد پهنه ی انسانیت،سخنی دارد با این مضمون : باید از گفتنی هایی گفت که احتمالاً بسیاری آن را نمی دانند ولی جرئت ابراز آن را حتی برای خودشان ندارند

بنابراین اگر ابراز شرمساری و بی نظری ام را درباره ی کلمه ی "جرئت "بپذیرید با قی خواهد ماند حرفهایی که هم من میدانم و هم به احتمال خیلی زیاد شما، و قصد نهایی این نوشته نیز تنها مروری است بر همین حرفها ، حرفهایی درباره ی جامعه ی ایرانی و یا به عبارتی درد دلی است خودمانی

قسمت اول

با تاریخ بیگانه ایم

یکی از دردهای مملکت این است که حتی تخصیل کرده هایمان خیلی با تاریخ میانه خوبی ندارند (اگر یادتان باشد در دوره های دبیرستان هم نه تاریخ و نه معلم تاریخ معمولاً جدی گرفته نمی شدند)مسخره تر از این نمی شود که یکنفر به اصطلاح مدعی،یک نفر تحصیل کرده ،نداند از دو یا سه نسل قبلش پدرش کیست ؟

یادش به خیر در زنگی آباد کرمان، شبی میهمان مرد دانای بی ادعایی بودم به نام آقای اسدال.. زنگی آبادی ،می گفت آمار بگیرید از این جمعیتی که در این مملکت هستند من نمی گوییم از روستایی ها ،بی سوادها، از بی ادعاها ، ازهمین طبقه ی مدعی و تحصیل کرده، از استادهای دانشگاه که قاعدتاً باید علمدار فرهنگ این جامعه باشند، تا معلمش،مهندسش دبیرش،یک آمار سرانگشتی بگیرید و ببینید چه درصدی از همین خانواده های دستچین به اصطلاح "شجره نامه "دارند ،این را کم نگیرید فاجعه است .

ملتی که تاریخ گذشته اش را نمی خواند و نمی داند، همه چیز را خودش باید تجربه کند .آیا فرصت این کار را دارد؟ آیا عمرش به این تجربه ها کفاف می دهد ؟ ببینید آمریکای دویست و چند ساله وقتی از تاریخش صحبت می کند،با چه احترام و وقاری از آن سخن می گوید،ببینید در مدارس عالی شان درس تاریخ از چه وزنی برخوردار است و هکذا مدارس اروپایی.

از این دردناک تر نمی شود که تجربه ای را به قیمت گزاف به دست می آوریم ولی آن را نگاه نمی داریم؛ یک نسل،دو نسل می گذرد همه یادمان می رود و آن وقت دوباره روز از نو روزی ازنو.آیا به نظر شما حق با میزبان من نبود

در یکی از سفرهای خارجی آشنایی "خود تبعید"و طبیعتاً"ضد نظام "با حرارت می گفت اینها بروند.گفتم بعد ؟گفت هر چه می خواهد بشود از این بدتر نخواهد شد.گفتم مطمئنی؟

تنها توصیه ای که به این بزرگوار کردم این بود که تاریخ بخواند .گفتم بادت نرود همیشه برخلاف گفته ی تو از هرچیزی حتی بدترش هم وجود دارد. یاد آورشدم وقتی تازیها با شعار برادری و برابری به ایران متعلق به امپراطور ساسانی و نه متعلق به ایرانی حمله ور شدند ،واقعیت ساده ی تاریخی این است که فشارهای هیئت حاکمه با بدبختی ها و نکبتهایی که برای مردم بینوا فراهم کرده بود، زمینه ی خوشباوری را برای باور برادری و برابری اهدایی قوم مهاجم از مدتها قبل فراهم کرده بودند و همین طور شد که تا آمد تفرعن و نژاد پرستی و برتری جویی اموی را احساس کند کارش از کار گذشته بود و چاره ای جز تمکین نداشت آن وقت مجبور شد حدود دویست پنجاه سال دست و پا زد تا بالاخره بتواند راه هایی را برای رهایی بیابد .

ودوباره در زمان حمله ی مغولها این تاریخ تکرار شد

چرا؟ برای این که حافظه تاریخی نداشتیم ؛مطلب را خودمان باید تجربه می کردیم ....

ادامه دارد

گرد آوری :علیرضا شائمی

تقدیم به آن که بارمان را 4.5 ساعت حمل کرد و ...

تقدیم به آن که بارمان را 4.5 ساعت حمل کرد و این نگاه را به من آموخــت؛ 

نگاهی آرام و متین

گوشهایی دراز وسری بزرگ.آرام است و مطیع و بَدَوی مثل این که در طول عمرش فکر نکرده که آیا جور دیگری هم می توان بود یا نه!!  البته این برای یک خر خیلی خوب است .یعنی وقتی فهمید که چه کاره است دیگر به هیچی فکر!! نمی کند. با این وجود مصاحبتی(!) نه چندان بلند، و تفکری فیلسوفانه –عامیانه در رفتار خرو مقایسه آن با آدمیزاد درس هایی مفید به ما می آموزد از جمله:

 1 - در خر طغیان و سرکشی (البته در شرایط کاملاً عادی )نمی بینی.مگر اینکه اذیت وآزار ببیند یا بارش سنگینی کند. و البته که ما آدمها در شرایطی که بارمان سنگین می شود نباید خر بشویم!!

2 - پایبندی به اصل پیوستگی  در حرکت (آهسته اما یوسته رفتن)ازجمله عقاید مورد توجه شدید خر است به خصوص که خر‘ یک خرپیر باشد و مسیر را هم مثل کف سم!! بشناسد .

3-سرعت یک دستگاه خر،در سربالایی ها و سرپایینی ها !!تقریباًدر یک حد است .جالب آن که خر در سربالایی ها بیشتر رغبت به تند رفتن دارد تا در سرپایینی ها. شاید تفاوت خرو اسب در این جا آشکارتر شود و تشخیص ما را درمواقع برخورد با این دو موجود راحت تر کند! در این مواقع اسب ها مثل اسب می دوند ولی خرها مثل همان خر (آقاوار)حرکت می کنند پس ما آدمها هم در مسیر زندگی باید مثل خر برویم !

3-بزرگترین محبت به یک خر زدن اوست (البته در اکثر مواقع )؛چون بیشتر خرها به کتک خوردن عادت کرده اند. اگر به خر نزنید چون کند  می رود بارش سنگینی می کند و زود خسته می شود. ولی فراموش نکنیم که بزرگترین خیانت به یک آدم زدن اوست؛ چون اراده و شعوراورا خدشه دار کرده و ازبین می برد. انسان را باید فهمید و فهماند تا خود در مسیری که به انتخاب خودش است راه برودالبته با رعایت اصل پیوستگی. انسان خر نیست که مثل خر نیاز به مراقبت  دائم داشته باشد.البته آن که به انسان می فهماند خودش نباید خر با شد! وصد البته که تنبیه گاهی لازم وحتی در برخی موارد واجب است .

4-"قانون حمار"خرها نیز با "قانون حمار"ما آدمها فرق می کند که خود به نوعی می تواند باعث تحولی عظیم در علوم راه سازی و حمل ونقل و ترافیک گردد. چرا که خرها در قانون خود اثرات شیب ، کیفیت جاده وامنیت خود (البته این مورد آخر را شک دارم! ) را در انتخاب مسیر در نظر می گیرند ولی ما آدمها به دلایل مشخص!! معمولاً تا حد امکان کوتاه ترین مسیر را انتخاب می کنیم پس خوب است که در انتخاب مسیر هم خرانه عمل کنیم!!

5-خرها دیر پیرمی شوند ولی ما آدمها زود پیر می شویم با این وجود این دلیل نمی شود که برای جوان ماندن خر شویم .

6-نه تنها نظریه داروین، در مورد  آدم ها و میمون ها رد شده ‘این نظریه ی که ما آدمها از نسل خرهستیم نیز باطل است. دلیل این مدعا رامی توان در چند چیز

 جست وجو کرد:  یکی از دلایل مشهود این است که مفصلهای دست و پای خر عکس مفصلهای متناظر در انسان خم می شوند (به دست و پای خود توجه کنید !)

اما آنچه بزرگترین وجه اشتراک را بین انسان و خر نمایان می سازد وجود نشانه هائی از حکمت و دانش خداوند در این موجودات برای اهل تفکر است  .

خرنه تنها به نشان جل و افسار خر است    

تن خر در کت و شلواررود باز خر است

دو سه مثقال خریت زخران چیزی نیست

آدمی هست که الحق دو سه خروارخر است

آری درست  است که هیچ خری آدم نمی شود ،ولی آدم هایی هستند که خر می شوند !

ندا